دفتر یادداشت دختر خاکستری



اخرشم نتونسم دووم بیارم 

بلاگفای لعنتی قط شده . قبلا واسه روز مبادا توی بیانم یه وبلاگ درست کردم چون میدونسم بلاگفا گاهی وقتا گند میزنه 

الانم ازین تصمیمم خشنود و خوشحالم

هرچقد منتظر موندم ک نت وصل بشه و وبلاگم بالا بیاد دیدم زهی خیال باطل .

هرچند خیلی بلد نیستم با بیان کار کنم و بلاگفا فضای ساده تری داره 

ولی تصمیم گرفتم کلا از اونجا کوچ کنم و بار و بندیلمو بیارم همینجا:((

داشتم خفه میشدم قشنگ .


دو هفته پیش یه امتحان میانترم  سخت داشتم ک کنسلش کردم یه تنه .و انداختمش واسه دو هفته بعد ک امروز باشه دیشب تا صب بیدار بودم و میخوندم در حالی ک دیروز از 7 صبح تا 7 شب کلاس داشتمو و از خستگی جنازه بودم بیشتر از اون استرس و فشار روانیش خستم کرده بود، کل این درس لعنتی حفظی بود .منم ک متنفرم از درسای تماما حفظی و عزا گرفته بودم .

ینی درواقع یه ماه ذهنم درگیرش بود و امروز بالاخره تموم شد . 

الان انگار یه بار  گنده از رو دوشم برداشته شده و حس سبکی دارم

از ساعت 4 تا 8 شب خوابیدم و الان سرحال و قبراق (غبراغ؟قبراغ؟غبراق؟!!!) نشستم چایی میخورم و اهنگ گوش میدم  و منتظرم تا فیلمی ک دانلود کردم  تکمیل بشه دانلودش و بعد ببینمش . 

این حس سبکی و رهایی و بیخیالی رو بعد یه مدت فشار کاری و درسی و روانی واستون ارزو میکنم :))))


1)امروز توی اینستا یه کلیپ دردناک دیدم که هنوزم با یاداوریش اشکم میریزه و قلبم فشرده میشه.یه بچه ی کار که تو سطل زباله رو میگشت و یه مریضه روانی میندازتش داخل سطل و بعدم صدای خنده هاشون چنگ به قلب ادم میزنه. با نوشتنش اشکام خود ب خود و بی وقفه داره میریزه 

نمیدونم چن نفرتون دیدینش اما به شکل عجیبی دیوونه میکنه ادمو نگاه های معصوم و متعجب اون بچه .

واقعا چی میشه ک یه نفر به اینجا میرسه ک زورش به یه بچه برسه؟

بابام حرف خوبی میزد میگف وای به یتیمی ک بی سرپناه شه و کسی ک فقیر باشه اونموقس که بدترین رنج ها و دردای عالم میاد سراغش . 

دلم واسه  اون بچه کبابه و نمیتونم لحظه ای فراموشش کنم . 

بعد از پخش شدن این کلیپ همه سریع منتشرش کردن یسریا اومدن نوشتن ما ملت جوگیری هستیم و فایده ی این کارا چیه. 

ولی به نظر من همین باعث شد ک دیده بشه و بهزیستی و پلیس فتا وارد عمل بشن ،توی بیست و سی اعلام کرد ک بهزیستی بخاطر کودک کار شکایت کرده و پلیس فتا هم دنبال اون افراد کودک ازاره . 

بعدش شنیدم ک پیداشون کردن و از استان البرز هم بودن .نمیدونم این خبر واقعیت داره یا نه.کسی اطلاعی داره؟

امیدوارم درست باشه تا یکم از بغضم کم بشه.

 

2)صبح ک میخاستم خواهر برادرمو ببرم مدرسه دیدم یه گربه رو توی بلوار ماشین زده بود اون صحنه ی دلخراش کم بود که شب قشنگ تکمیل شد  

3)هنوز حالم بده و انگار توی چشام شیرفلکه اشک و با فشار زیاد باز کردن .

4)یه کار زشت و خجالت اورم انجام دادم امروز ،یه بچه دیدم که داشت فال میفروخت و بهم اصرار کرد ک بخرم از اونجایی که میدونم این بچه ها پولشون تو جیب خودشون نمیره ترجیح میدادم بهش  خوراکی بدم تا اگر گرسنه هست سیر بشه ب خیال اینک همیشه یه بیسکوییت یا ابمیوه تو کیفم هس زیپ کیفو باز کردم و به محض دیدن جلد بسکوییت به طرف اون پسر درازش کردم غاقل ازینک نصفه بود و یه مقدارشو خورده بودم پسرک قبول نکرد و با اینک لباش خشک شده بود گفت من سیرم  و  تازه اونوقت چشم خورد به پوش باز شده ی بیسکوییت از دست خودم حرصم گرفته الان،البته اخرشم از خجالت پولو بهش دادم .

5) امشب یکی از صاف و ساده ترین بچه های کلاس بهم پیشنهاد اشنایی داد اولش جواب ندادم اما با پیام بعدیش تصمیمرفتم غرورشو جریحه دار نکنم و محترمانه درخواستشو رد کنمو ازش بخام دیگ این بحثو پیش نکشه.

اووووف از شهریور بود ک به دلایل بیخودی از نوشتن فاصله گرفتم و این اولین متن بلندیه ک مینویسم بعد این مدت 

الان حس بهتری دارم نسبت به وقتی ک اول متنو نوشتم !

 


چند وقتیه ک دل و دماغ هیچکاریو ندارم اوضاع روحیم افتضاحه و ازون طرفم دارم گند میزنم ب امتحانا.

5 دی یکی ک یه سالو نیم منتظر پیامش بودم بهم پیام داد و کلی حرف زد،ولی دوباره محو شد اوضاع خودم کم بد بود ک حرص اینم اومده روش.

نمیدونم چرادست و دلم به نوشتنم نمیره . چیه این زندگیپوف


ولی تنها چیزی که باعث میشه من یه روز زیر بار مسولیت سنگین ازدواج و این حرفا برم عشق شدیدم به بچه هاست.! مادر شدن خودخواهیه و من تو این مورد عاشق ترین و خودخواه ترین ادم دنیام متاسفانه! و هیچ رقمه نمیتونم ازین لذت صرف نظر کنم :)) الان نسشتم عکس و کلیپ بچه کوچولوها رو میبینم و هی دلم غش میره ای ننه


امروز داشتم وبلاگ قبلیمو نگا میکردم دلم واسش تنگ شد !دلم میخاد همه ی پستامو منتقل کنم اینجا اگ بتونم ،چقد تمش خوشگلههه اخه.!

اوضاع روحی خوبی ندارم روز یک شنبه وقت دارم واسه روانشناس امیدوارم جلسه خوب پیش بره.حس میکنم دیگ نمیتونم تنهایی از پس این افسردگی بربیام روحم احتیاج ب درمان داره.البته ازونطرم بخاطر اینک کلی از پول ماهیانمو صرف ویزیتش کردم لجم گرفته!چقدددد هزینه هاشون بالااااس اخه.!امروز میخاستم کنسلش کنم فهمیدم نمیشه! دیگ میریم ک ببینیم چی میشه!

از وضعیت این روزا ک ننویسم بهتره!کلی اعتراض دارم و دلم خونه اما چه میشه کرد واقعا خدا خودش بخیر کنه و نجاتمون بده


کتابخونه ی دانشگاه ما اینجوری ک طبقه دوم واسه پسراس کلا طبقه سوم واسه دخترا!بعد اسانسور طوریه  ک بچه هارو از پایین برمیداره یه بار طبقه ی پسرا وایمیسه بعد میاد بالا دوباره موقع پایین رفتنم تو هر طبقه استپ میکنه!میخاسم برم پایین اسانسورو زدم وقتی در باز شد دیدم سه تا پسر داخلن چون ظرفیت 4 نفره منم رفتم سوار اسانسور شدم و تو این حین گوشیمو دراوردم و اینستامو چک. کنم ! انقد نزدیک ب هم بودیم ک پسری ک روب روم وایسادهسرشو گرفته بود پایین  قشنگ کلش توگوشی من بود!حالا من نکه هیچ استعدادی تو عکس خوشگل گرفتن ندارم یه تعداد پیج ژست عکاسی فالو کردم تا شاید یکم عکسام شبیه ادمیزاد بشه  شانس من امروز هر چی عکس ماچ و بوس و بغل بود گذاشته بودن تو این چن ساعت !هر چیم پایین تر میرفتم بدتر میشدخلاصه تا وقتی از اسانسور اومدم بیرون رنگ لبو شده بودم :)))انقد سرم پایین بود ک گردنم درد گرف

 

فردا صب یه امتحان سخت با حجم زیاد دارم  ازین درسای تخصصی و مهم ک در طول ترم نگاشم نکردم ،تا این لحظه ام هیچی نخوندم و دیگ کم کم داشتم استرس میگرفتم !یه تعداد بک گراند عروسکی بامزه و گوگولی گذاشتم رو صفحه گوشیم و تلگرام و واتساپم شکر خدا انقد خرکیف شدم ک برطرف شد استرسم .! 

امیدوارم خیلییی گند نزنم ب امتحان فردا:)

اخریشه و دیگه راحت میشم!حالا درسته این مدت درسم نخوندم خیلی ولی دلیل نمیشه که خسته نشده باشم.


مامانم امروز میگه شنیدی ویروس کرونا به ایران رسیده دیشب انقد نگران بودم که خوابم نبرد .

میگم نگرانی چرا مامان جان؟ بالاخره یا جنگ میشه میمیریم  یا موشکمون میزنن یا از بدبختی و بیچارگی دق میکنیم میمیریم! یا کرونا میگیریم تهه همش یه چیزه ،چه فرقی داره حالا با چی. دیگه این چیزا مساله ای نیس اخه.نکه تا قبل کرونا وضعیت گل و بلبلی بود

چیکار کردن با ما؟این وضع امید به زندگی یه دختر 22 ساله تو اوج جوونیه. !

 

جالبه چین توی 9 روز واسه بیمارای کرونا یه بیمارستان ساخت.حالا اگ مسوولین ما،مسوول چین با اون همه جمعیت بودن،میگفتن برید تقوای الهی پیشه کنید همین که شکمتون سیره خداروشکر کنید . یا اینکه اینا همش توطئه ی امریکاس! 

 


الان یکی از اینفلوئنسرایی که تو اینستا دارمش یه استوری گذاشت و سوال پرسیده بود اگر خاطره ی خنده دار از اولین قرارتون دارید بفرستید واسم یاد خاطره خودم افتادم .


من کلا همیشه سرم درد میکرد واسه خرابکاری،اولین قراری که با یه پسر گذاشتم خیلی وقت پیش بود حدودا 6 یا 7 سال پیش . بعد اونموقع اینجوری نبود ک عکس طرفو ببینی قبل قرار !منم ک کلا تا حالا ندیده بودمش و اون دیده بود و پیام داده بود،منم کوچولو بودم دیگ باهاش مچ شدم مثلا ،قرار گذاشتیم همو ببینیم بعد چند ماه،
روز قرار با دوستم رفتم کافه از همون در ورودی دیدم یکی وایساده و سلام احوال پرسی کرد و راهنماییمون کرد ک بفرمایید فلان میز بشینید منم حتی سلام ندادم فقط سرمو ت دادم که ینی اوکی متوجه شدم برو دیگ ،دیدم این داره دنبالمون میاد
من نشستم اونم نشست کنارم یهو بدنگاش کردم گفتم تو مگه گارسون نیستی؟گف نه.دیدم همه دارن با تعجب نگام میکنن بعد فهمیدم اوووه اینک همون ادمیه ک من باهاش چت میکردم . انقد شوکه شده بودمو تو ذوقم خورده بود که سردرد گرفتم و یه کلمه ام باهاش حرف نزدم از اول تا اخر قرار 
خیلی داغون شده بود بنده خدا بدتر اینک چنتا از دوستاشم بودن و حسابی خیط شده بود
اخرش وقتی برگشتم خونه کلی عذاب وجدان گرفتم گفتم تو زشت نیسی ناراحت نباش فقط من روز بدی داشتم حالم خوب نبود 
انتظار بردپیت داشتم جواد رضویان بنده خدارو دیده بودم
هنوزم قیافم لحظه ای که فهمیدم گارسون نیس کسی ک تعارفمون کرده و خود طرفی بوده که باهاش قرار داشتم  یادم میاد میترکم از خنده 
خلاصه که من از همون اول شانس نداشتم 
بقول احمد ذوقی :اینم شانس مایه


تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

کنکورستانی ها گروه صنعتی دارا چوب رهايي از سيگار Bankroll شرکت گاز سوز خودرو پرشين CNG و LPG کهربا فان دانلود فیلم و کارتون با سریال های ایرانی elaajvseyaha دانلود فایل